زبان آلمانی امروزه با بازیهای زبانی فلسفی جهانشمولی قرین است؛ حال آن که روزگاری برای تفکر فلسفی مناسب به نظر نمیرسید؛ به همین دلیل «لایب نیتس آثار مهم فلسفی خود را به زبانآلمانی ننوشت. اما باید توجه داشت که غالباً این نقص و کاستی امری دو طرفه است که به دلیل موقعیت گفتمانی برتر علم مبتنی بر بازیهای زبانی غرب، غالباً ناتوانیهایش نادیده گرفته میشود؛ که در سطور پیشین، به نمونهائی از محدودیتهای معرفتی زبان انگلیسی در خصوص طبیعت اشاراتی شد. نظر به این نکات، این انتظار از مترجمان میرفت که با اندکی ژرفنگری در دلالتهای مختلف واژه «الفراش» و اکتفا نکردن به معنای قاموسی آن، برابریابی مناسبی را با توجه به فضای کلّی سوره و متناسب با تصویرسازی موجود در آیه ارائه میکردند تا سرانجام، پیام اصلی آیه به نحوی شایسته به مخاطب انتقال میشد. پرسش دیگر این است که چرا در جامعهشناسی به مسئله مفهوم این همه توجه شده است طوری که گاهی سخن از زبان نظریه جامعهشناسی یا فرازبان جامعهشناسی به میان میآید؟ به قول فایرابند، «درست است که پزشکی غربی برای رهائی از دست انگلها و بیماریها کمک کرده است، اما این نشان نمیدهد که علم غربی تنها سنتی است که چیزهای خوبی برای پیشنهاد کردن دارد و صورتهای دیگر تحقیق، فاقد هرگونه شایستگی و قابلیت است» (همان). .
اما در مقابل برخی دیگر از علوم انسان – مانند جامعهشناسی- آکنده از مفاهیم و واژگان فنی و تخصصی هستند. اگر چه واژه ارتباطات درونفردی ممکن است جدید و مربوط به سالهای اخیر به نظر برسد و حتی برخی اظهار داشتهاند که چنین ارتباطی فاقد مبانی نظری کافی است، ولی ایده ارتباطات درونفردی پیشینه تاریخی زیادی داشته و قدمت آن حتی به بیش از 2300 سال قبل میرسد؛ بهگونهای که360 سال قبل از میلاد، افلاطون در میان نوشتههای خود اندیشه و تفکر را به عنوان یک گفتگوی درونی و پنهان توصیف کرده است. برای مثال، سازمانها، رهبری، عواطف، و غیره همگی از فرایندهای ارتباطی ایجاد شدهاند. بنا بر آنچه در اثنای مقاله گذشت، میتوان نتیجه گرفت که برای فراگیری زبان عربی و به تبع آن، ایجاد تعاملی سازنده با جهان عرب، تنها شناخت قواعد زبان و لایههای درونزبانی نمیتواند چنین امری را میسّر کند و در هر نوع ارتباط به زبان عربی و تعامل زبانی با گویشوران آن زبان، نیازمند شناخت سطوح مختلف فرازبانی است که شامل سطوح فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و سایر لایهها و پیش انگارههایی است که گفتمان در آن اتفاق میافتد؛ سطوحی که نظام زبانی نمیتواند صحت و سقم آنها را تأیید کند، بلکه این ارزشهای فرازبانی است که میتواند آن ساختار یا ساختارهای زبانی را بر اساس موقعیت سخن تأیید یا رد نماید.
آزمون تعیین سطح زبان هفتم
با چنین دریافتی از زبان، توسعه و هر امر دیگری در”زبانخانه” و از طریق زبان اتفاق خواهد افتاد. این پژوهش با تأکید بر نقش زبان در امر توسعه، توسعه و توسعه نیافتگی را ذاتی زبانی خاص نمیداند؛ بلکه آن دو را مرتبط با شیوههای زبانی و رهین بازیهای زبانی اتخاذ شده میداند. آن چنان که ژوشیم دوبله (1560ـ1522) سخنور اشرافی فرانسوی میگوید: «اگر نوشتههای رومیان بهتر از سایر ملل است، بدان جهت نیست که زبان بهتری دارند؛ بلکه نویسندگان مستعد و توانای زیادی دارند» (بورستین، 1369: 660). از این روست که پچ پچ زیادی پدید میآید. جلسات بیشتر شبیه به بحث خانوادگی هستند، زمانی که مسئله پایان مییابد، توافق جمعی پدید میآید و هیچ گونه احساس نامساعدی باقی نمیماند»(همان: 281). “بیپردهگوئی” این بازیهای زبانی؛ با پایانی فارغ از رنجش و احساس نامساعد؛ امری در خور توجه است؛ زیرا معمولاً بیپردهگوئی در خطر غلتیدن به وادی دریدهگوئی است. در نتیجه به نظر میرسد هر زبانی به نسبتهائی میتواند در تعامل با گفتمان علمی مدرن به مفهوم غربی آن، احساس نقص و ناتوانی نماید. یک زبان اگرچه جهانبینی ویژهائی با توانها و محدودیتهای عمومی و خاص است؛ اما علیرغم موانع ساختاری در فهم، بیان و خلق شیوۀ خاصی از بازیهای زبانی؛ باز هم میتوانیم انتظار پدیداری هر نوع بازی زبانی بیسابقه، در زبانی خاص را داشته باشیم. .
تعیین سطح زبان
امروزه در گفتمان پستمدرن، چنین آرزوهائی رنگ باخته؛ در نتیجه امید پدیداری گفتمانهای علمی و بازیهای زبانی توسعه غیر غربی امیدی پر بهرهتر از، کپیسازی عقلانیت مدرن به مفهوم غربی است. البته این شایستگی بالقوه، برای بالفعل گشتگی خلاق، نیازمند، بازیهای زبانی پویا است. عطف در قرآن در قالب اسلوبهای مختلفی آمده است که هر یک ساختار متفاوتی دارند و معانی ویژهای را در نفس انسانی القا میکنند (الشرقاوی، 1981، ص 191)؛ امّا در این پژوهش به تحلیل ساختار عطفهایی پرداخته خواهد شد که «واو» عطف، سبب پیوند معنایی آنها در بافت زبانی شده است. طبقۀ تحلیل شامل تجزیۀ مواد به بخشهای تشکیلدهنده و تعیین چگونگی توزیع آنها میان اجزاء و ساختهای کلی است. در زبانشناسی، تئوریزه کردن و فهمِ این رابطه در رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان (critical discourse analysis)، که از دل زبانشناسی نقشگرا بیرون آمد، میسر شد. برای مثال، باید بدانیم مورخ معاصرِ یک رخداد بوده یا با فاصله زمانی مشخصی آن را نگاشته است؛ آیا عضوی از رخداد بوده یا از بیرون به آن نگریسته و آیا از فاتحان بوده است یا از شکستخوردگان؟ هر کدام از این ارجاعات زمانی در کنار محتوا و طرح صحنه زمانی فعل، ساختار صوری (قطب واجی) مختص به خود را دارد که آگاهی و شناخت آن در یادگیری ساختار فعلی مجهول ضروری است؛ برای نمونه، وجه وصفیِ (اسم مفعول) مجهول (pp) فرایند و رخداد انجامشده توسط فعل را، چنانکه پیشتر دیدیم، بیزمان میکند و انتخاب گذرنده را تغییر میدهد.